...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

عاشقانه ای از اخوان ثالث بزرگ

ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

آگاه ز هر بگو مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده٬

هر روز قرار روز آینده.

عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته هست٬

زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.

نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬

نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.

عاشقانه ای از شمس لنگرودی بزرگ



پرو بالم تویی...


از تمامی ِ رودهایی که به چشم دیده ام

رودخانه تویی از سراسر ِ جاده هایی که عبور کرده ام
جاده تویی
چرا که هیچ رودخانه‌ای از دور غرقم نکرد
چرا که هیچ جاده ندیده ام
نرفته در آفاقش گم شوم.از تمامی ِ بال هایی که به دوش برده ام
پر و بالم تویی
پیشاپیشم می روی
و من
پی ِ بال ها می دوم...

 

"شمس لنگرودی"

عاشقانه های اشکان شاپوری بزرگ شاعر (نامه ای به عشق)





...................................................................

سفر

سفر داره شروع می شه دارم می رم از این خونه

کسی جز تو نفهمیده کسی جز تو نمی دونه


به سمتم بوسه می فرستی،قطار داره می ره کم کم

تموم ریلا بعد از تو به غربت می رسن عشقم


مسیرم رو به بن بسته نمی دونم کجا می رم!

تو داری دس تکون می دی به من که بی تو می میرم


تو می مونیو من می رم،می رم تا ختم این دنیا

دارم می رم ولی قلبم می مونه پیش تو اونجا


تو می مونیو من می رم،می رم تا مرز ویرونی

منو این راه بی برگشت تووُ چشمای بارونی


داره می لرزه پاهام از شروع این سفر بی تو

چه قدر سخته که می دونیم هنوزم عاشقیم هر دو


صدای آخرین سوت قطار میادُ من می رم

یادت باشه که این عشقو من از تو پس نمی گیرم


با اون چشمای بارونیت داری می گی:خداحافظ

چه قدر سخته که می دونیم نمی بینیم همو هرگز


تو با چشمای بارونی تکو تنها توو ایستگاهی

دارم می رم خداحافظ به یاد من بیفت گاهی


قطار دور می شه وُ چشمات هنوز خیرس به سوی ریل

می دونم بعد همدیگه می شیم از زندگی بی میل


**************************************************



نامه ای به عشق (یادت باشه)

اگه آخر با یه قایق زدم تنهایی به دریا

اگه یک روز شنیدی که گذشتم از همه دنیا


اگه آخر یه شب مُردم با یک سکته توی غربت

یا یکروزی با یک گوله از این فکرا شدم راحت


یادت باشه دلم می خواست جهان از عشق پر باشه

دلم می خواست در رویا به روی هر کسی واشه


اگه عمرم به پوچی رفت با یک دق کردنِ ساده

اگه تنهاوُ بی رویا دوییدم تا ته جاده


اگه با قرص با سیگار یه شب از پا افتادم

اگه آخر به پای عشق تموم عمرمو دادم


یادت باشه که دنیارو بدون جنگ می خواستم

همه دستارُ با احساس بدون سنگ می خواستم


اگه دیدی همه گفتن یروز از آخر قصم

اگه دیدی که از هیشکی دیگه چیزی نمی پرسم


اگه یک شب زیر بارون تموم کردم توو آغوشت

اگه گفتم دوست دارم تا قبل مرگ درِ گوشت


اگه با حسرت از خونم،از این شعرا دل کندم

یا وقت تلخ جون دادن اگه دیدی که می خندم


یادت باشه دلم می خواست همه دنیا وطن باشه

جهان بی مرزُ بی زندون تُهی از ظلمو من باشه


اگه یکروزی توو دنیا همه از مرگ من گفتن

اگه آخر یه شب دیدی همه از مرگم آششفتن


یادت باشه که درد من غم تدفینِ رویا بود

کسی که عاشقش کردی همیشه خیلی تنها بودِ

**************************************************


حال عجیب

چه قدر حال عجیبی با تو دارم چه قدر خوبه که من خوبم کنارت

بذارش پای این عشق بزرگم اگه هر لحظه آشوبم کنارت


من هر شب قبل خواب رویایی دارم با چشمای قشنگو نازو خیست

چی می شه مثل شونت صبحا دائم همش گم شم توو عطرُ بوی گیست


چشای تو واسه این حالتِ من نمی تونه که بی تاثیر باشه

واسه حال عجیبم این ترانه باید که بهترین تعبیر باشه


یو قتایی یجوری می شه چشمات یجوری که فقط من می فهمم

توو اون لحظه که من دیوونش هستم،تماشا کردن تو می شه سهمم


عزیزم کفره که با داشتن تو بگم تنهامو افسردم دوباره

چه قدر خوبه یکی هست توی دنیات که اینجوری بهت احساس داره!


**************************************************


مثه قدیما

دوس دارم مثه قدیما دستاتو تو دس بگیرم

شبا پیش تو بخوابم صبح ازت نفس بگیرم


دوس دارم مثه قدیما ناز کنی برام قشنگم

یه قدم دور بشی از من من بگم که دلتنگم


دوس دارم مثه قدیما زیر برفا راه بریم باز

بگی سردمه کُتِترُ روی شونه هاام بنداز


دوس دارم مثه قدیما هی بگم واست می میرم

بری یک لحظه دم در تا که دلشوره بگیرم


دوس دارم مثه قدیما شبا موهاتو ببافم

بوی موهاتو بگیرن باز متکامو ملافم


دوس دارم مثه قدیما زندگیمو پات بذارم

هی بهت بگم عزیزم کسیو جز تو ندارم


دوس دارم مثه قدیما جای دنج من تو باشی

سر رو شونه هام بذاری با من از دنیا جداشی


دوس دارم مثه قدیما دوباره باشی کنارم

منو از چشام بفهمی شبا وقتی بی قرارم


**************************************************


حادثه

وقتی کبوتر شدیو رفتی به سمت حادثه،واژه به واژه شعرمو با بی تویی پرسه زدم

به یاد تو سر زدنو توو فکر تو قدم زدن این بوده رفتو اومدم


عطری بپاش رو بسترم فقط کنار توعه که دوباره به دنیا میام

تلاطمو ازم بگیر بگو توسط کدوم ترانه سمتِ تو بیام؟


توو این نفس بریدگی لمس حضور تنتو ندارمو غزل شدم

کنار دلواپسی خاطره های گم شده به دست شب بغل شدم


دوباره رخ بده بذار به اشتیاق دیدنت چشام تماشایی بشه

بذار جهان کوچکم کنار ناگهانگیت زمان زیبایی بشه


کنار واژه های من قدم بزن تا شب شعر،رُخ بده با حضور تو

گُر می گیره تمامم از حس نجیبِ نفست،خیابون از عبور تو


**************************************************


آثار فروغ فرخزاد بزرگ



گریز و درد

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

انتقام

باز کن از سر گیسویم بند
پند بس کن که نمیگیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر تا چند
از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لبهایم را
تا یکی در عطشی دردآلود
بسر آرم همه شبهایم را
خوب دانم که مرا برده زیاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ‚ ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش
شاید از روزنه چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است
شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفسهای مرا
دل به او داده و برده است زیاد
عشق عصیانی و زیبای مرا
گر تو دانی و جز اینست بگو
پس چه شد نامه چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش
منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام
عشق طوفانی بگذشته او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق ترا می گیرد
دست پیش آر و در آغوش گیر
این لبش این لب گرمش ای مرد
این سر و سینه سوزنده او
این تنش این تن نرمش ای مرد


ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره میکنم
ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟
جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم
ای ستاره ها که همچو قطره های اشک سربدار
سر بدامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

آثار بابک صحرایی بزرگ


بارون


وقتی که بارون تموم شد...ماهو از شاخه ها بردار

کمی از عطر تنت رو...به دست کوچه بسپار

وقتی که بارون تموم شد...به من،به خونه خو کن

واسه دستای سردم...یه ستاره آرزو کن

با من از گریه ها رد شو...از این هراسِ فرداها

ما می تونیم آروم تر شیم...تو مرزِ سبزِ رویاها

وقتی که بارون تموم شد...بغضت رو از خونه کم کن

مثل یه نسیمِ بومی...بی صدا نوازشم کن

یه قدم همراه من باش...بعدِ این لحظه ی بی تاب

شعله ی دستامو حس کن...تو حریمِ ماه و مهتاب



از وقتیکه گم کردمت...


از وقتی که گم کردمت...پرپر شدن آسون تره


مِهی رو قلبِ آینه هاست...اجاقِ شب شعله وره

از وقتی که گم کردمت...کوچه صدام نمی کنه

خودم رو حس نمی کنم...خدا نگام نمی کنه

سرابی هم شکلِ چشات...رو خاکِ جاده می باره

شبیه یه کولی شدم...که سرزمینی نداره

چقدر تو رو گریه کنم...تا غربتم خط بخوره

کدوم ستاره می تونه...شب مرگیامو بشمره

هنوز تهِ آرزوهام...یه بغضی آزارم می ده

من طرحی از یه برکه ام...که رنگِ ماهو ندیده

فوجِ پرستوهایی که...از روی جنگل می گذرن

روحِ منو به سمت تو...به سمت طوفان می برن

از وقتی که گم کردمت...انگار خودم هم گم شدم

تو گذر از پاییزِ تو...پرپر شدم توی خودم



اصرار


اصرار می کنی نرو

اصرار می کنی بمون
لبخند می زنی به من
گم میشه بغضمون


اصرار می کنی نرو
اصرار می کنی بخند
اصرار می کنی یه بار
چشمای شمعو ببند


اصرار می کنی من ناز می کنم
توی هوای تو پرواز می کنم

آرزومه شب بسوزه دنیا دلگیر نشه
واسه لبخند من و تو لحظه ای دیر نشه


توی مرز بغض و بارون سر رو شونه هام بذار
گر می گیرم وقتی میگی دیگه تنهام نذار



نکنه برگی بلرزه قلب تو سرد بشه
یه روز این عشق من و تو آینه درد بشه


راز دلواپسیامو از نگاه من بخون
تو تموم لحظه هامون خوب و همراه بمون



تو شبیه رویاهامی دیگه دلتنگ نشو
زندگیم هنوز قشنگه سرد و بی رنگ نشو


نمی خوام که گم بمونم توی دنیای خودم

تو پناه آخرم باش اگه بی تاب شدم

یه شب مهتاب (اثری از:شاملوی بزرگ)


یه شب مهتاب


یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشه ها
یه پری میاد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه می کنه
موی پریشون

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
ته اون دره
اونجا که شبا
یکه و تنها
تک درخت بید
شاد و پر امید
می کنه به ناز
دستشو دراز
که یه ستاره
بچکه مث
یه چیکه بارون
به جای میوه ش
سر یه شاخه ش
بشه آویزون

یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
از توی زندون
مث شب پره
با خودش بیرون
می بره اونجا
که شب سیاه
تا دم سحر
شهیدای شهر
با فانوس خون
جار می کشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار؟
خوابی یا بیدار؟

مستیم و هشیار
شهیدای شهر
خوابیم و بیدار
شهیدای شهر
آخرش یه شب
ماه میاد بیرون
از سر اون کوه
بالای دره
روی این میدون
رد میشه خندون
یه شب ماه میاد...


شعر ناتموم سهراب (اثری از:رها اعتمادی)



شعر ناتموم سهراب


شعرِ ناتمومِ سهراب...قطره های سرخِ جوهر


فصلِ سبزِ بی بهار و...دلِ داغدارِ یه مادر

چه خبر از زنگ آخر؟...هم کلاسیا تو زندون

سوزِ سرمای شکنجه...توی گرمای تابستون

هنوزم سبزه دلاشون؟...یا که پاییزی و زردن؟

تو کدوم سلولِ تاریک...پی آزادی می گردن؟

از کدوم پنجره باید...خاطراتو پس بگیرن؟

لحظه ای زنده بمونن...تا تمومِ عمر بمیرن؟

عمری گذشت اما هنوز...تابستونم زمستونه

سهراب و شعری ناتموم...حامد هنوز تو زندونه

برگای سبزِ این درخت...رها شدت تو دستِ باد

برگا که می ریزن به خاک...مرگِ ندا یادم میاد

مزرعه (اثری از:اردلان سرفراز بزرگ)



مزرعه


پدرم مزرعه داشت...بذرِ باران می کاشت


فصلِ خرمن از خاک...برکت برمی داشت

آسمان درهم شد...باغ در ماتم شد

بغضِ گل شبنم شد...شاخه ی نو شکست

آب دریا کم شد...پشت ساحل خم شد

زخم بی مرهم شد...کوه مغرور شکست

مزرعه درهم شد...حاصلِ ما غم شد

مزرعه را آفت زد...سهم ما ماتم شد

خانه در آتش و در حالِ فرو ریختن است

نازنین،نازنین،وقتِ دست به دستای هم دادن است

خانه در آتش و در حالِ فرو ریختن است

نازنین،نازنین،وقتِ خانه را دوباره ساختن است

وقتی گلخانه اجاقِ دشمن است

دشمنم صاحب خانه ی من است

جای قصه از غمِ کوچک من

وقتِ از ما گفتن و ما شدن است

نازنین،نازنین،وقتِ گل کردن و عاشق شدن است

نازنین،نازنین،خانه را دوباره پس گرفتن است


من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم

من به خوبی‌ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه‌ی اقرارهاست
بزرگ‌ترین اقرارهاست
دلم می‌خواهد خوب باشم
دلم می‌خواهد تو باشم و برای همین راست می‌گویم
نگاه کن :با من بمان

...احمد شاملــــــو...

دیو (اثری از:شهیار قنبری بزرگ)


دیو...


دیو اومد...کدوم دیو؟

دیوی که توی خواب بود....

کدوم خواب؟

خوابیکه تو چشاته

کدوم چشم؟

چشمیکه روزو گم کرد

کدوم روز؟

روزیکه قصد ما بود

کدوم قصد و کدوم قصد؟

بهش می گن رهایی...زمینی نه هوایی

ما هم که کم نبودیم

فقط با هم نبودیم

از من رها نبودیم

وگرنه دیوه دود می شد

یک شبه نابود می شد

عشق اومد...

کدوم عشق؟

خونیکه تو رگاشه

کدوم خون؟

کدوم رگ؟

رگی که بند قلبه

کدوم قلب؟

قلبی که دست دزده...

کدوم دزد؟

دزدیکه خواستگاره

میگه که یار قاره

بهش می گن غریبه

خطی روی کتیبه

می گن لولو خور خوره

بی دلو بی دلهره

ما هم که کم نبودیم

فقط با هم نبودیم

از من رها نبودیم

سیاه پوشا (اثری از:ایرج جنتی عطایی بزرگ)




سیاه پوشا...


با اینکه دارن سیاه پوشا از توی شط کوچه ها جمع می کنند ستاره های پرپرو

با اینکه دارن عزادارا از زیر آوارو جنون در میارن کفترای خاکسترو
با اینکه بوی تفتیشو خون پیچیده تو قصه ها
با اینکه صدای انفجار مرثیه خونه همه جا
هنوز میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوز میشه تسلیم شبو اسیر کابوس نشد
میشه بازم سنگرو از ترانه ساختو به قرق سر نسپرد
میشه بازم عاشق شد و از ستاره مایوس نشد


می دونستی (اثری از:مونا برزویی)





می دونستی


تو بالکن نشستم بیرونِ جشن...سکوتِ تو رو منعکس می کنم


می دونستی من بر خلافِ همه...تنهایی رو تو جمع حس می کنم

می دونستی واسه رسیدن به تو...سرنوشتو دستکاری کردم خودم

می دونستی که اتفاقی نبود..هر بار از جلو چشم تو رد شدم

من عمدا دَمِ گوشِت حرف می زدم...که خم شی سمتِ گلوی منو

پتو رو کنار می زدم توی خواب...تا شاید بپوشونی روی منو

من عمدا گرفتم دستِ تو رو...که ناخواسته به نبضم عادت کنی

خودم کاری کردم که حساس شی...به اطرافیانم حسادت کنی

پیش دشمنام بُردمت خواستم...ببینم که از من دفاع می کنی

که ثابت شه دوست داری منو...همون قدر که ادعا می کنی

موج محرم (اثری از:فرید احمدی)


 موج محرم


می خوام واسه محرمت بمیرم...می خوام که زیر پرچمت بمیرم


اونقدر صدات کنم صدام بگیره...اونقدر بگم بگو بگو بگو

چه اتفاقی افتاده میونِ تو با مردم...که دارن این جوری با تو عشقو برپا می کنن

وقتی سینه می زنن وای چه غوغا می کنن...

چه اتفاقی افتاده میونِ تو با مردم...که زمین و آسمون دارن تماشا می کنن

وای خدا عاشقشم مثل شعرِ محتشم...

باز این چه شورش است...که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...

محرمت اومد شدم دیوونه...می خوام که داغت رو دلم بمونه

خودت بگو چه رازی بینمونه با یه نشونه...خودت بیا بگو بگو بگو بگو

یه دختر (اثری از:یغما گلرویی بزرگ)


یه دختر...


یه دختر تو تراسِ رو به رویی...یه شالِ شبزو هر روز می تکونه


یه شالِ سبز و ساده که غروبا...پُر از خاکسترِ آتش فشونه

پُر از خاکسترِ آرزوهایی...که هر روز روی قلبش گُر می گیرن

پُر از خاکسترِ خوابای خوبی...که هر شب تو نگاهمون می میرن

همین چند وقت پیش رویاشو تویِ...خیابون بی بهونه سر بریدن

همیشه راهِ پروازشو بستن...همیشه رو خیالش خط کشیدن

بَراش مرده و زنده فرق نداره...سیاست بازا،پیرا و جوونا

همش دنبال قهرمان می گرده...میونِ شاعر و آوازخونا

رو دیوار اتاقش چند تا عکسه...هدایت،کافکا،فرخزاد،مایکل

یه عکسِ خاتمی،چند تا مَدونا...یه عکسِ تام کروز،یه عکسِ فیدل

نمی دونه که تنها توی آینه...باید دنبال قهرمان بگرده

هنوز باور نداره که با دستاش...جهانی می شه ساخت بی ظلم و بَرده

یه دختر تو تراسِ رو به رویی...شبا کنسرتِ فریادش به راهه

صداش می گیره از بس غصه داره...نمی شه دیدش از بس شب سیاهه

ولی زنگِ صداش می پیچه هر شب...تو شهری که چراغاش رنگِ خونن

دیگه چند وقته که حتی چراغِ...چهارراه ها می ترسن سبز بمونن

می خواد یادِ تمومِ شهر بمونه...بهاری که یکی برگاشو دزدید

درختی که قرنطینه شد آخر...تو فصلی که زمین برعکس می چرخید

صداش لبریزِ حرفای نگفته ست...سرش لبریزِ صد آتش فشونه

یه دختر تو تراسِ روبه رویی...یه شالِ سبزو هر روز می تکونه

دریا (روزبه بمانی)




دریا


نه،دست خودِ من نیست...باید به تو برگردم


دنیا رو نمی دونم...من دورِ تو می گردم

با فکر تو می خوابم...از فکر تو بیدارم

نه،دست خودِ من نیست...حسی که بهِت دارم

امروز منو دریاب...امروز که می تونی

تنها به تو حق می دم...دنیامو بچرخونی

یک ثانیه آتیشی...یک ثانیه بارونی

اِنقدر اَزت دیدم...دریا رو بسوزونی

خورشیدو بکِش سمتت...تو این شبِ تکراری

دنیا رو نمی دونم...تو جاذبَشو داری

انتخاب-درگیر رویای توام (سروش دادخواه)

                                                            

انتخاب


درگیر رویای توام

منو دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت

 تو منو انتخاب کن

 

 دلت از آرزوی من

 انگار بی خبر نبود

حتی تو تصمیمای من

چشمات بی اثر نبود

 

خواستم بهت چیزی نگم

 تا با چشام خواهش کنم

 درا رو بستم روت تا

احساس آرامش کنم

 

 باور نمی کنم ولی

انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری

 اصرار من بی فایدست

 

هر کاری میکنه دلم

تا بغضمو پنهون کنه

چی میتونه فکر تو رو

از سر من بیرون کنه

 

 یا داغ رو دلم بذار

یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه ... به کم قانعم نکن