
مزرعه
پدرم مزرعه داشت...بذرِ باران می کاشت
فصلِ خرمن از خاک...برکت برمی داشت
آسمان درهم شد...باغ در ماتم شد
بغضِ گل شبنم شد...شاخه ی نو شکست
آب دریا کم شد...پشت ساحل خم شد
زخم بی مرهم شد...کوه مغرور شکست
مزرعه درهم شد...حاصلِ ما غم شد
مزرعه را آفت زد...سهم ما ماتم شد
خانه در آتش و در حالِ فرو ریختن است
نازنین،نازنین،وقتِ دست به دستای هم دادن است
خانه در آتش و در حالِ فرو ریختن است
نازنین،نازنین،وقتِ خانه را دوباره ساختن است
وقتی گلخانه اجاقِ دشمن است
دشمنم صاحب خانه ی من است
جای قصه از غمِ کوچک من
وقتِ از ما گفتن و ما شدن است
نازنین،نازنین،وقتِ گل کردن و عاشق شدن است
نازنین،نازنین،خانه را دوباره پس گرفتن است
پنجشنبه 1 فروردین 1392 ساعت 02:44 ب.ظ