
شعر ناتموم سهراب
شعرِ ناتمومِ سهراب...قطره های سرخِ جوهر
فصلِ سبزِ بی بهار و...دلِ داغدارِ یه مادر
چه خبر از زنگ آخر؟...هم کلاسیا تو زندون
سوزِ سرمای شکنجه...توی گرمای تابستون
هنوزم سبزه دلاشون؟...یا که پاییزی و زردن؟
تو کدوم سلولِ تاریک...پی آزادی می گردن؟
از کدوم پنجره باید...خاطراتو پس بگیرن؟
لحظه ای زنده بمونن...تا تمومِ عمر بمیرن؟
عمری گذشت اما هنوز...تابستونم زمستونه
سهراب و شعری ناتموم...حامد هنوز تو زندونه
برگای سبزِ این درخت...رها شدت تو دستِ باد
برگا که می ریزن به خاک...مرگِ ندا یادم میاد
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 10:04 ب.ظ