سیاه پوشا...
با اینکه دارن سیاه پوشا از توی شط کوچه ها جمع می کنند ستاره های پرپرو
با اینکه دارن عزادارا از زیر آوارو جنون در میارن کفترای خاکسترو
با اینکه بوی تفتیشو خون پیچیده تو قصه ها
با اینکه صدای انفجار مرثیه خونه همه جا
هنوز میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوز میشه تسلیم شبو اسیر کابوس نشد
میشه بازم سنگرو از ترانه ساختو به قرق سر نسپرد
میشه بازم عاشق شد و از ستاره مایوس نشد