...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

عاشقانه های اشکان شاپوری بزرگ شاعر (نامه ای به عشق)





...................................................................

سفر

سفر داره شروع می شه دارم می رم از این خونه

کسی جز تو نفهمیده کسی جز تو نمی دونه


به سمتم بوسه می فرستی،قطار داره می ره کم کم

تموم ریلا بعد از تو به غربت می رسن عشقم


مسیرم رو به بن بسته نمی دونم کجا می رم!

تو داری دس تکون می دی به من که بی تو می میرم


تو می مونیو من می رم،می رم تا ختم این دنیا

دارم می رم ولی قلبم می مونه پیش تو اونجا


تو می مونیو من می رم،می رم تا مرز ویرونی

منو این راه بی برگشت تووُ چشمای بارونی


داره می لرزه پاهام از شروع این سفر بی تو

چه قدر سخته که می دونیم هنوزم عاشقیم هر دو


صدای آخرین سوت قطار میادُ من می رم

یادت باشه که این عشقو من از تو پس نمی گیرم


با اون چشمای بارونیت داری می گی:خداحافظ

چه قدر سخته که می دونیم نمی بینیم همو هرگز


تو با چشمای بارونی تکو تنها توو ایستگاهی

دارم می رم خداحافظ به یاد من بیفت گاهی


قطار دور می شه وُ چشمات هنوز خیرس به سوی ریل

می دونم بعد همدیگه می شیم از زندگی بی میل


**************************************************



نامه ای به عشق (یادت باشه)

اگه آخر با یه قایق زدم تنهایی به دریا

اگه یک روز شنیدی که گذشتم از همه دنیا


اگه آخر یه شب مُردم با یک سکته توی غربت

یا یکروزی با یک گوله از این فکرا شدم راحت


یادت باشه دلم می خواست جهان از عشق پر باشه

دلم می خواست در رویا به روی هر کسی واشه


اگه عمرم به پوچی رفت با یک دق کردنِ ساده

اگه تنهاوُ بی رویا دوییدم تا ته جاده


اگه با قرص با سیگار یه شب از پا افتادم

اگه آخر به پای عشق تموم عمرمو دادم


یادت باشه که دنیارو بدون جنگ می خواستم

همه دستارُ با احساس بدون سنگ می خواستم


اگه دیدی همه گفتن یروز از آخر قصم

اگه دیدی که از هیشکی دیگه چیزی نمی پرسم


اگه یک شب زیر بارون تموم کردم توو آغوشت

اگه گفتم دوست دارم تا قبل مرگ درِ گوشت


اگه با حسرت از خونم،از این شعرا دل کندم

یا وقت تلخ جون دادن اگه دیدی که می خندم


یادت باشه دلم می خواست همه دنیا وطن باشه

جهان بی مرزُ بی زندون تُهی از ظلمو من باشه


اگه یکروزی توو دنیا همه از مرگ من گفتن

اگه آخر یه شب دیدی همه از مرگم آششفتن


یادت باشه که درد من غم تدفینِ رویا بود

کسی که عاشقش کردی همیشه خیلی تنها بودِ

**************************************************


حال عجیب

چه قدر حال عجیبی با تو دارم چه قدر خوبه که من خوبم کنارت

بذارش پای این عشق بزرگم اگه هر لحظه آشوبم کنارت


من هر شب قبل خواب رویایی دارم با چشمای قشنگو نازو خیست

چی می شه مثل شونت صبحا دائم همش گم شم توو عطرُ بوی گیست


چشای تو واسه این حالتِ من نمی تونه که بی تاثیر باشه

واسه حال عجیبم این ترانه باید که بهترین تعبیر باشه


یو قتایی یجوری می شه چشمات یجوری که فقط من می فهمم

توو اون لحظه که من دیوونش هستم،تماشا کردن تو می شه سهمم


عزیزم کفره که با داشتن تو بگم تنهامو افسردم دوباره

چه قدر خوبه یکی هست توی دنیات که اینجوری بهت احساس داره!


**************************************************


مثه قدیما

دوس دارم مثه قدیما دستاتو تو دس بگیرم

شبا پیش تو بخوابم صبح ازت نفس بگیرم


دوس دارم مثه قدیما ناز کنی برام قشنگم

یه قدم دور بشی از من من بگم که دلتنگم


دوس دارم مثه قدیما زیر برفا راه بریم باز

بگی سردمه کُتِترُ روی شونه هاام بنداز


دوس دارم مثه قدیما هی بگم واست می میرم

بری یک لحظه دم در تا که دلشوره بگیرم


دوس دارم مثه قدیما شبا موهاتو ببافم

بوی موهاتو بگیرن باز متکامو ملافم


دوس دارم مثه قدیما زندگیمو پات بذارم

هی بهت بگم عزیزم کسیو جز تو ندارم


دوس دارم مثه قدیما جای دنج من تو باشی

سر رو شونه هام بذاری با من از دنیا جداشی


دوس دارم مثه قدیما دوباره باشی کنارم

منو از چشام بفهمی شبا وقتی بی قرارم


**************************************************


حادثه

وقتی کبوتر شدیو رفتی به سمت حادثه،واژه به واژه شعرمو با بی تویی پرسه زدم

به یاد تو سر زدنو توو فکر تو قدم زدن این بوده رفتو اومدم


عطری بپاش رو بسترم فقط کنار توعه که دوباره به دنیا میام

تلاطمو ازم بگیر بگو توسط کدوم ترانه سمتِ تو بیام؟


توو این نفس بریدگی لمس حضور تنتو ندارمو غزل شدم

کنار دلواپسی خاطره های گم شده به دست شب بغل شدم


دوباره رخ بده بذار به اشتیاق دیدنت چشام تماشایی بشه

بذار جهان کوچکم کنار ناگهانگیت زمان زیبایی بشه


کنار واژه های من قدم بزن تا شب شعر،رُخ بده با حضور تو

گُر می گیره تمامم از حس نجیبِ نفست،خیابون از عبور تو


**************************************************


آثار فروغ فرخزاد بزرگ



گریز و درد

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

انتقام

باز کن از سر گیسویم بند
پند بس کن که نمیگیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر تا چند
از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لبهایم را
تا یکی در عطشی دردآلود
بسر آرم همه شبهایم را
خوب دانم که مرا برده زیاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ‚ ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش
شاید از روزنه چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است
شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفسهای مرا
دل به او داده و برده است زیاد
عشق عصیانی و زیبای مرا
گر تو دانی و جز اینست بگو
پس چه شد نامه چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش
منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام
عشق طوفانی بگذشته او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق ترا می گیرد
دست پیش آر و در آغوش گیر
این لبش این لب گرمش ای مرد
این سر و سینه سوزنده او
این تنش این تن نرمش ای مرد


ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره میکنم
ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟
جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم
ای ستاره ها که همچو قطره های اشک سربدار
سر بدامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟