کلمات
کلمات رفتنت را به دل گرفته اند...نمی خواهند شعر شوند
برگرد می خواهم شعرشان کنم...برگرد قافیه می خواهم
غم انگیز
من سفر را گذاشتم وسط
تو نیامدن را...
این غم انگیزترین قصه ی عاشقانه بود
سکوت
عمیق ترین فریاد من سکوت بود...
بیداری
بیداری انسان را از پا در می آورد نه مستی...
کلمات
هر چه کلمات را به هم می بافم موهایت نمی شود...
زمین
چه می شد اگر تو باران بودیو من زمین...
.................................................................
نمی دونم چرا گریم گرفته...
نمی دونم چرا گریم گرفته،توو آغوشِ تو بعدِ این همه سال
تو برگشتی ولی دستِ خودم نیست،دارم می رم توو آغوشِ تو از حال
نپرس از من چرا گریم گرفته،تو برگشتیو اشکام از رو شوقِ
نگو خیلی بده گریه واسه مرد،عزیزم گریه هام از روی ذوقِ
تو برگشتی سرِ تنهاییِ من،تو برگشتی که من اینجا نپوسم
تو پیشم هستیو بازم دوباره نمی تونم که دستاتو ببوسم
قسم خوردی به مهتابو شقایق که از پیشم نری تا زنده هستی
چقد سخته جوابِ این سوالِت،که می پرسی چرا انقد شکستی
تا حالا مثل من گریت گرفت؟ تا حالا گریه کردی واسم اصلن؟
نمی دونم چرا گریم گرفته،توو آغوشِ تو که بد کردی با من
شوخی نگیر
دستامو می ذارم رو دست تو تا که یه چن ثانیه آروم شی
موهاتو می بافم برات امشب تا که مثه هر روز خانوم شی
حالا که با همدیگه تنهاییم شاید بفهمم حرف قلبترُ
امشب سرم رو سینته تا صبح باید بفهمم حرف قلبترُ
منرُ توو آغوشت بگیر عشقم محکم تر از دیروز به قصد کشت
روزایی که اصلا حواست نیست چشماتو می گیرم یهو از پشت
وقتی که می خوابیم بدونِ هم هر ثانیه توو خواب هم میایم
این حس دیگه غیر طبیعیه جوری که ما همدیگرُ می خوایم
با تو همه دنیا همین خونس شوخی نگیر حرفامو دیوونه
جدن چجوری با یه لبخندت دریارو میاری به این خونه؟
انقدر نگو حرفی بگم از عشق احساس من درگیرِ رویاته
یادم ندادی چی بگم با تو وقتی که کار من تماشاته
رگبار
سرا پا دردو رگبارم هنوزم ماتو افسردم
پر از فکرای بی رویام یه عمره باتو افسرم
فقط دل خوش به اینم که یجور تازه می میرم
بذارش پای تنهایی اگه از زندگی سیرم
همه راه هارو رفتم تا بفهمم عاشقی چی بود
برای هر کسی جز من هوای عشق شوخی بود
چه قدر سخته که نتونی بگی حرفای قلبترو
منم این جوری می میرم یجا تنها به یاد تو
شبا حالم بده از عشق آخه دستت توو دستم نیست
یوقتایی واسه عاشق همین بد بودنه کم نیست
هنوزم می شه عاشق شد توو این شهری که آشوبه
رو دیوار اینو بنویس:هنوز عاشق شدن خوبه
پالتوی قرمز
همیشه نقطه ی عطفه قرارم با تو بارونه
توو بارون منتظر هستم چرا دیر کردی دیوونه؟
همیشه قبل هر دیدار یه شاخه گل تو مشتم هست
فقط دل خوش به اینم که یکی مثل تو پشتم هست
الانا می رسی آخه دیگه ساعت نه و نیمه
داره بارون می باره،نیا اونجور سراسیمه
تو با اون پالتوی قرمز به سمتم دس تکون می دی
تو هم گل توی دستاته از اون دور گل نشون می دی
شاید رویاییه حرفم ولی شکل یه قدیسی
مثه رخداد یک بوسه توو متن این شب خیسی
قرار ما توو این لحظه قراره ناب تاریخه
آخه یک عمره توو این شهر فقط عشقه که توبیخه
مارُ هر کس که می بینه یه چیزی می گه زیرِ لب
خدا هم عکس می گیره با رعدو برقش از امشب
ایستگاه
دوباره این ایستگاه دوباره راه آهن
چن گل از مریمو یاس تووی دستای من
دوباره این ایستگاه دوباره من با تو
دوباره من دارم گرمی دستاتو
می شه زد با یک گل همه ی حرفارو
خیلی عاشق کردی تو من تنهارو
یه کمی افسردس دلم از تاخیرت
دل من می ترسه که بگی شد دیرت
واسه زود برگشتن من و تو بی میلیم
عمریه توو این عشق من و تو هم ریلیم
دوباره این ایستگاه دوباره راه آهن
دوباره دست تو تووی دستای من
دوباره من با تو دوباره تو با من
دوباره بی تابیم واسه با هم بودن
چطوره حال تو من که خوبم خوبی؟
تو نجاتم دادی منو از آشوبی
راهی نیس تا تو...
خودت شاید نمی دونی چقد حالم خوشه با تو
یه شاخه گل توو دستامه دیگه هیچ راهی نیست تا تو
قرار ما توو این ایستگاه تعجب آوره خیلی
ما از این شهر می ترسیم قرارامون شدن ریلی
صدای خیس بارونو همیشه خاطرت باشه
یه شاخه گل بهت می دم که پشت پنجرت باشه
دلم می خواد توو این روزا یکم تنها بشیم با هم
اگه آرامشی می خوای می شه رفتش به دریا هم
چطور حرفارو باید گفت ببین راستی یه چیزیه
تورو دوس داشتن هر لحظه دیگه در من غریزیه
یه چیزی از تو با من هست که می ره سمت دل بستن
آخه عشقت یه عمریه نهادینه شده در من!