...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

آثار بابک صحرایی بزرگ


بارون


وقتی که بارون تموم شد...ماهو از شاخه ها بردار

کمی از عطر تنت رو...به دست کوچه بسپار

وقتی که بارون تموم شد...به من،به خونه خو کن

واسه دستای سردم...یه ستاره آرزو کن

با من از گریه ها رد شو...از این هراسِ فرداها

ما می تونیم آروم تر شیم...تو مرزِ سبزِ رویاها

وقتی که بارون تموم شد...بغضت رو از خونه کم کن

مثل یه نسیمِ بومی...بی صدا نوازشم کن

یه قدم همراه من باش...بعدِ این لحظه ی بی تاب

شعله ی دستامو حس کن...تو حریمِ ماه و مهتاب



از وقتیکه گم کردمت...


از وقتی که گم کردمت...پرپر شدن آسون تره


مِهی رو قلبِ آینه هاست...اجاقِ شب شعله وره

از وقتی که گم کردمت...کوچه صدام نمی کنه

خودم رو حس نمی کنم...خدا نگام نمی کنه

سرابی هم شکلِ چشات...رو خاکِ جاده می باره

شبیه یه کولی شدم...که سرزمینی نداره

چقدر تو رو گریه کنم...تا غربتم خط بخوره

کدوم ستاره می تونه...شب مرگیامو بشمره

هنوز تهِ آرزوهام...یه بغضی آزارم می ده

من طرحی از یه برکه ام...که رنگِ ماهو ندیده

فوجِ پرستوهایی که...از روی جنگل می گذرن

روحِ منو به سمت تو...به سمت طوفان می برن

از وقتی که گم کردمت...انگار خودم هم گم شدم

تو گذر از پاییزِ تو...پرپر شدم توی خودم



اصرار


اصرار می کنی نرو

اصرار می کنی بمون
لبخند می زنی به من
گم میشه بغضمون


اصرار می کنی نرو
اصرار می کنی بخند
اصرار می کنی یه بار
چشمای شمعو ببند


اصرار می کنی من ناز می کنم
توی هوای تو پرواز می کنم

آرزومه شب بسوزه دنیا دلگیر نشه
واسه لبخند من و تو لحظه ای دیر نشه


توی مرز بغض و بارون سر رو شونه هام بذار
گر می گیرم وقتی میگی دیگه تنهام نذار



نکنه برگی بلرزه قلب تو سرد بشه
یه روز این عشق من و تو آینه درد بشه


راز دلواپسیامو از نگاه من بخون
تو تموم لحظه هامون خوب و همراه بمون



تو شبیه رویاهامی دیگه دلتنگ نشو
زندگیم هنوز قشنگه سرد و بی رنگ نشو


نمی خوام که گم بمونم توی دنیای خودم

تو پناه آخرم باش اگه بی تاب شدم