...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

شعرهای بی بدیل اشکان شاپوری کارگردان (در من هزار عاشق فریاد می زند...)






کلمات

کلمات رفتنت را به دل گرفته اند...نمی خواهند شعر شوند

برگرد می خواهم شعرشان کنم...برگرد قافیه می خواهم


غم انگیز

من سفر را گذاشتم وسط

                                          تو نیامدن را...

  این غم انگیزترین قصه ی عاشقانه بود


سکوت

عمیق ترین  فریاد من سکوت بود...


بیداری

بیداری انسان را از پا در می آورد نه مستی...


کلمات

هر چه کلمات را به هم می بافم موهایت نمی شود...


زمین

چه می شد اگر تو باران بودیو من زمین...


.................................................................


نمی دونم چرا گریم گرفته...

نمی دونم چرا گریم گرفته،توو آغوشِ تو بعدِ این همه سال

تو برگشتی ولی دستِ خودم نیست،دارم می رم توو آغوشِ تو از حال


نپرس از من چرا گریم گرفته،تو برگشتیو اشکام از رو شوقِ

نگو خیلی بده گریه واسه مرد،عزیزم گریه هام از روی ذوقِ


تو برگشتی سرِ تنهاییِ من،تو برگشتی که من اینجا نپوسم

تو پیشم هستیو بازم دوباره نمی تونم که دستاتو ببوسم


قسم خوردی به مهتابو شقایق که از پیشم نری تا زنده هستی

چقد سخته جوابِ این سوالِت،که می پرسی چرا انقد شکستی


تا حالا مثل من گریت گرفت؟ تا حالا گریه کردی واسم اصلن؟

نمی دونم چرا گریم گرفته،توو آغوشِ تو که بد کردی با من


شوخی نگیر

دستامو می ذارم رو دست تو تا که یه چن ثانیه آروم شی

موهاتو می بافم برات امشب تا که مثه هر روز خانوم شی


حالا که با همدیگه تنهاییم شاید بفهمم حرف قلبترُ

امشب سرم رو سینته تا صبح باید بفهمم حرف قلبترُ


منرُ توو آغوشت بگیر عشقم محکم تر از دیروز به قصد کشت

روزایی که اصلا حواست نیست چشماتو می گیرم یهو از پشت


وقتی که می خوابیم بدونِ هم هر ثانیه توو خواب هم میایم

این حس دیگه غیر طبیعیه جوری که ما همدیگرُ می خوایم


با تو همه دنیا همین خونس شوخی نگیر حرفامو دیوونه

جدن چجوری با یه لبخندت دریارو میاری به این خونه؟


انقدر نگو حرفی بگم از عشق احساس من درگیرِ رویاته

یادم ندادی چی بگم با تو وقتی که کار من تماشاته



رگبار

سرا پا دردو رگبارم هنوزم ماتو افسردم

پر از فکرای بی رویام یه عمره باتو افسرم


فقط دل خوش به اینم که یجور تازه می میرم

بذارش پای تنهایی اگه از زندگی سیرم


همه راه هارو رفتم تا بفهمم عاشقی چی بود

برای هر کسی جز من هوای عشق شوخی بود


چه قدر سخته که نتونی بگی حرفای قلبترو

منم این جوری می میرم یجا تنها به یاد تو


شبا حالم بده از عشق آخه دستت توو دستم نیست

یوقتایی واسه عاشق همین بد بودنه کم نیست


هنوزم می شه عاشق شد توو این شهری که آشوبه

رو دیوار اینو بنویس:هنوز عاشق شدن خوبه


پالتوی قرمز

همیشه نقطه ی عطفه قرارم با تو بارونه

توو بارون منتظر هستم چرا دیر کردی دیوونه؟


همیشه قبل هر دیدار یه شاخه گل تو مشتم هست

فقط دل خوش به اینم که یکی مثل تو پشتم هست


الانا می رسی آخه دیگه ساعت نه و نیمه

داره بارون می باره،نیا اونجور سراسیمه


تو با اون پالتوی قرمز به سمتم دس تکون می دی

تو هم گل توی دستاته از اون دور گل نشون می دی


شاید رویاییه حرفم ولی شکل یه قدیسی

مثه رخداد یک بوسه توو متن این شب خیسی


قرار ما توو این لحظه قراره ناب تاریخه

آخه یک عمره توو این شهر فقط عشقه که توبیخه


مارُ هر کس که می بینه یه چیزی می گه زیرِ لب

خدا هم عکس می گیره با رعدو برقش از امشب


ایستگاه

دوباره این ایستگاه دوباره راه آهن

چن گل از مریمو یاس تووی دستای من


دوباره این ایستگاه دوباره من با تو

دوباره من دارم گرمی دستاتو


می شه زد با یک گل همه ی حرفارو

خیلی عاشق کردی تو من تنهارو


یه کمی افسردس دلم از تاخیرت

دل من می ترسه که بگی شد دیرت


واسه زود برگشتن من و تو بی میلیم

عمریه توو این عشق من و تو هم ریلیم


دوباره این ایستگاه دوباره راه آهن

دوباره دست تو تووی دستای من


دوباره من با تو دوباره تو با من

دوباره بی تابیم واسه با هم بودن


چطوره حال تو من که خوبم خوبی؟

تو نجاتم دادی منو از آشوبی


راهی نیس تا تو...

خودت شاید نمی دونی چقد حالم خوشه با تو

یه شاخه گل توو دستامه دیگه هیچ راهی نیست تا تو


قرار ما توو این ایستگاه تعجب آوره خیلی

ما از این شهر می ترسیم قرارامون شدن ریلی


صدای خیس بارونو  همیشه خاطرت باشه

یه شاخه گل بهت می دم که پشت پنجرت باشه


دلم می خواد توو این روزا یکم تنها بشیم با هم

اگه آرامشی می خوای می شه رفتش به دریا هم


چطور حرفارو باید گفت ببین راستی یه چیزیه

تورو دوس داشتن هر لحظه دیگه در من غریزیه


یه چیزی از تو با من هست که می ره سمت دل بستن

آخه عشقت یه عمریه نهادینه شده در من!






ترانه های آقای عاشقانه ها: اشــــــــکـــــــــان شاپوری بزرگ

ترانه های آقای عاشقانه ها: اشــــــــکـــــــــان شاپوری بزرگ

×تجلیل و بزرگداشت این نویسنده و  کارگردان صاحب نام  به نام شبی با آقای عاشقانه ها در سال 1392 در تئاتر شهر حافظیه برگزار شد





**************************************************

پنجمین فصل

تو تعریف یه شعری یه قصیده تو بی تابی مثه احساس بارون

تو یک حس عجیب بی نظیری  برای عابرای توو خیابون


مثه حس زیارت وقت گریه مثه دیدار دریا دل نشینی

تو مثل کعبه نه اما عزیزم تو دیگه آخرین بت رو زمینی


مثه شمع گچی پروانه بازی مثه دردای من بی انتهایی

اگه کفری نباشه حرفم الان تو عشق لایزالیو خدایی


برای من بمونو هم قدم باش توو متن این خیابونای خسته

به جای چتر دستامو بگیرو ببر تا مرز بارونای خسته


تو مثل مثنوی های قدیمی پر از درکی که می ره سمت یک وصل

عزیزم چار فصله شهرو ول کن برای من تویی تو پنجمین فصل


**************************************************

تنش

یادم میاد گفتم بهت این بار اگه رفتی برو

رفتیو حالا قبل خواب جم می کنم یاد تورو


هر جور تونستم نشد به خونه برگردونمت

زخمیه از تو باورم خیلی کشندس این غمت


رفتیو یادت خونرو عین جهنم می کنه

دوریو دلتنگی تو عمر منو کم می کنه


این خونه با رویای تو هر شب گذشته با تنش

هر وقت رسیدم به کسی گفتم خوشم با پیرهنش


هر لحظه غرق تو شدن این بود تلاشم واسه تو

این کارو کردم تا مثه مجنون باشم واسه تو...

**************************************************

آلاچیق

لب دریائمو حسی که می گفتم بهت اینجاس

تو رفتیو همه می گن یه عمریه دلت اینجاس


دوباره موقعه ی گریه توو این ساحل یه دیوونم

تصور می کنم عشقم دو دستاتو رو گونم


تماشا کردن دریا واسه من مشکله بی تو

نمی دونی چقدر تلخم کنار اسکله بی تو


با دریا گفتن از عشقت برای من یه قانونه

عزیزم شاهدم دریاس همین دریای دیوونه


دلم پر می کشه واسه یه سلفی توی آغوشت

بگم خیلی دوست دارم توو اون لحظه در گوشت


دلم تنگه واسه حرفات زیر بارون توو آلاچیق

حالا نیستیو با یادت سپردم قلبو زیر تیغ


لب دریائمو ساحل بهم می گه کجاس اون زن!

نمی دونه به هم خورده یه عمره رابطش با من


**************************************************

قانون

نرو تا بی تو نمیرم حالا که جون توو تنم هست

کاش می تونستی بفهمی موندنت حق منم هست


واسه من قانونه این که پای عشق تو بمیرم

افتخاره زندگیمه اگه پیش  تو اسیرم


حسه من می گه که دیگه آخرای ارتباطه

کی بهت گفته جدایی راهه حله مشکلاته!


بسه بی رحمیو بسه انقدر مغرور بودن

آخه چی دیدی عزیرم از همیشه دور بودن؟


واسه این رابطه این عشق تو که هیچ کاری نکردی

وقتِ تنهاییو دردم تو منو یاری نکردی


من ازت سوالی دارم حالا که می خوای جداشی

تو کدوم مردیو دیدی همه آرزوش تو باشی؟


**************************************************

رسالت...

(توو چشمای تو حبس باید کشید...نوستالوژی نسل ما با این شعر...)


رسیدی مثه یک عذابی بهم مثه یک رسالت مثه یک صدا

رسیدی به مردی پر از دغدغه رسیدی کنارم چه خوبو بجا


رسیدی به این من منه بی نفس همین من که محکومه تنهاییه

به این من که تنهاییو بی کسیش مثه یک ستاره تماشاییه


من مومنو از عبادت نگیر نذار از تو باشم یه لحظه جدا

منو باورم کن عزیز دلم منیو که تنهاترم از خدا


توو چشمای تو حبس باید کشید...اسیرت شدن یعنی آزادگی

یه حرفاییو وقتی عاشق شدی باید که به پروردگارت بگی


رسیدی به این من منه بی نفس به این من که بدجوری وابستته

به این من که خسته شده از خودش به این من که بیزاره از سفسطه

**************************************************

مرهم

عزیزم زندگی من خلاصس توو دو تا چشمات

نوازش مرهمو ایثار اینه سهم من از دستات


کنارت خوب می فهمم عجیبه با تو آزادی

که با هر شاخه ی دستات یه دنیارو به من دادی


نمی خوام فاصله بین من و تو یک قدم باشه

دلم می خواد که اسم من رو لب هات دم به دم باشه


دلم می خواد که هر لحظه سرت رو شونه هات باشه

دلم می خواد که با دستات در خونه بروم واشه


تورُ پیش خودم دارم تورُ خیلی دوست دارم

به من آغوشتو دادی بهت خیلی بدهکارم


دلم می خواد به جای کار گرفتار غمت باشم

یکیرو دوست دارم که خراب بوی موهاشم



**************************************************

رفتنی

بی بحثو بی دعوا برو امروز دیگه جلو راتو نمی گیرم

راحت برو سمت در خونه من دیگه دستاتو نمی گیرم


تصمیم احساسی نگیر هرگز راحت برو عین خیالم نیست

می گی از هر چی شاعره خستم عشقم مگه این شاعر آدم نیست؟


چشمامو می بندم برو رد شو چیزی نگو دیگه دمِ رفتن

گفتم یروزی آخرش می ری اونروز همین امروزه عشق من


راحت برو من دیگه آرومم هر چی که ساختیو خرابش کن

باید بفهمم رفتنی می ره این لحظرُ عین عذابش کن


چیزی نمی گم دیگه به چشمات من دیگه رو کاغذ ازت می گم

بعد تو هر جایی که می شینم از خاطره هامون فقط می گم


با اینکه می دونم اگه رفتی هرگز نمی بینم تورو دیگه

من خواهشی دارم ازت امروز این بار اگه رفتی برو دیگه


**************************************************

مقدس

تن شما مثل باهار مژه هاتو یه سایه بون

شمارو از خدا می خوام ظهرا همش وقت اذون


شما عمیقید مثه شب شما مقدس مثه نور

سختی مثه غبار خاک سنگی ولی سنگ صبور


من که یه عمریه همش اسیرتونم به خدا

غرور من شدید که من نمی شم از شما جدا


دلم خوشه به سایتون خوبه برام عذابتون

اگر که قابل بدونید می خوام بشم خرابتون


دل منی که عاشقم یه عمریه پی شماست

چشمای زیبای شما جنس چیه؟ اهل کجاست؟


چشم شما رنگ سیاه رنگ عجیب سرنوشت

دلم می خواد کنارتون برم سفر اردیبهشت


زیباوُ شیرینید مثه لهجه ی ناب مشهدی

اومدی از هجوم عشق زندگیمو به هم زدی


کنار من بمونیدو اسیر حاشیه نشید

برای هر شعر بدی یکدفه قافیه نشید


شما تمام من شدید سیاه مژگون منید

منو بخواید از ته دل که تا ابد جون منید


واسه چشاتون می میرم،می گن که اشتباهمه

مومنِ مومنم ولی،خاطرخواهی گناهمه


**************************************************