
یه دختر...
یه دختر تو تراسِ رو به رویی...یه شالِ شبزو هر روز می تکونه
یه شالِ سبز و ساده که غروبا...پُر از خاکسترِ آتش فشونه
پُر از خاکسترِ آرزوهایی...که هر روز روی قلبش گُر می گیرن
پُر از خاکسترِ خوابای خوبی...که هر شب تو نگاهمون می میرن
همین چند وقت پیش رویاشو تویِ...خیابون بی بهونه سر بریدن
همیشه راهِ پروازشو بستن...همیشه رو خیالش خط کشیدن
بَراش مرده و زنده فرق نداره...سیاست بازا،پیرا و جوونا
همش دنبال قهرمان می گرده...میونِ شاعر و آوازخونا
رو دیوار اتاقش چند تا عکسه...هدایت،کافکا،فرخزاد،مایکل
یه عکسِ خاتمی،چند تا مَدونا...یه عکسِ تام کروز،یه عکسِ فیدل
نمی دونه که تنها توی آینه...باید دنبال قهرمان بگرده
هنوز باور نداره که با دستاش...جهانی می شه ساخت بی ظلم و بَرده
یه دختر تو تراسِ رو به رویی...شبا کنسرتِ فریادش به راهه
صداش می گیره از بس غصه داره...نمی شه دیدش از بس شب سیاهه
ولی زنگِ صداش می پیچه هر شب...تو شهری که چراغاش رنگِ خونن
دیگه چند وقته که حتی چراغِ...چهارراه ها می ترسن سبز بمونن
می خواد یادِ تمومِ شهر بمونه...بهاری که یکی برگاشو دزدید
درختی که قرنطینه شد آخر...تو فصلی که زمین برعکس می چرخید
صداش لبریزِ حرفای نگفته ست...سرش لبریزِ صد آتش فشونه
یه دختر تو تراسِ روبه رویی...یه شالِ سبزو هر روز می تکونه
چهارشنبه 10 آبان 1391 ساعت 10:17 ب.ظ