...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

...مرز ترانه...

...بزرگان شعر و ترانه...

می دونستی (اثری از:مونا برزویی)





می دونستی


تو بالکن نشستم بیرونِ جشن...سکوتِ تو رو منعکس می کنم


می دونستی من بر خلافِ همه...تنهایی رو تو جمع حس می کنم

می دونستی واسه رسیدن به تو...سرنوشتو دستکاری کردم خودم

می دونستی که اتفاقی نبود..هر بار از جلو چشم تو رد شدم

من عمدا دَمِ گوشِت حرف می زدم...که خم شی سمتِ گلوی منو

پتو رو کنار می زدم توی خواب...تا شاید بپوشونی روی منو

من عمدا گرفتم دستِ تو رو...که ناخواسته به نبضم عادت کنی

خودم کاری کردم که حساس شی...به اطرافیانم حسادت کنی

پیش دشمنام بُردمت خواستم...ببینم که از من دفاع می کنی

که ثابت شه دوست داری منو...همون قدر که ادعا می کنی